۱۳۹۰ فروردین ۱۷, چهارشنبه

چهار چهارشنبه ويک کلاه گيس



"چهار چهارشنبه ويک کلاه گيس" مجموعهي ده داستان است با عناوين (تصميم، زانتياي سياه، شمس العماره، مامان عاشق لاک قرمز بود، مثل هميشه، اسب، چهارچهارشنبه و يک کلاه گيس، بزک، گروه اکثريت، تو خفه ميشي يا من). مضمون اغلب داستانهاي  اين کتاب پيرامون زنان و مسائل و مشکلاتشان درجامعه ايراني است. «هلن سکسو» قائل است که نوشتار زنانه را  نميتوان در قالب نظريه گنجاند و قانونمند کرد، فقط ميشود شرح داد و از تاريخچهاش حرف زد.
به نظر ميرسد که داستانهاي بهاره رهنما نيز بيشتر حاصل تجربيات اوست، وصف الحال زناني که يا به طور مستقيم با آنها تجربه زيسته داشته و يا لااقل از نزديک شاهد و ناظر زندگي آنها بوده است.
فضاي اغلب داستانها بهجز داستاناسبکه به آثار سورئال پهلو ميزند، فضايي رئاليستيست. رهنما  به جاي استفاده از  زبان و تکنيکهاي دشوار، روايتي ساده اختيار کرده است و از همين رو   نيز وي نثري ساده اما پالوده و روان است که براي مخاطب داستانها خوشخوان است. داستانها او سرشارند از عناصر روايي در قصهگويي که سهم بسياري در جذابيت آنها دارند.
من کتاب رو دوست داشتم. آروم پيش ميرفت و حال زنانگي خوبي داشت! چند وقتي بود که از اين حال زنانگي خارج شده بودم!
بخونيدش!بد نيست!

نميدونم چرا چند وقته بد جوري اين جمله ي شازده کوچولو جلو چشمام تلو تلو مي خوره!
اونجايي که ميگه:" داشتن يه دوست خوبه! حتي اگه آدم دم مرگ باشه"
آخ که اگه من اين داستان رو شبي يه بار گوش نکنم خوابم نميبره!
دلم براي گل لاله يي تنگ شده که با  يه دوست خريدم! امسال عيد هم رفتم عين همون گل لاله رو خريدم و گذاشتم تو اتاقم! پژمرده شد! اما هنوز پيازش هست! نيمدونم پياز اون گل هم مونده يا نه! اما اميدوارم يادم به يادش مونده باشه! چه با گل چه بي گل!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر