۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۷, سه‌شنبه

...


بعد از مدت ها آپ کردن اونم با یه شعر ....از حال و هوایم اگر بپرسی همین است که در شعری گنجید!


"امشب دوباره نان فاحشگی ام را تقسیم خواهم کرد



با پیرمرد علیل پلاس سر خیابان هفتم!


همان که نه تن پوشی برای فروختن دارد و نه حتی تنی!


همان که تا مرا از دور میبند


با لبخندی بی قیمت که دنیایی میارزد برایم..."



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر