۱۳۹۰ فروردین ۲۶, جمعه

بزرگراه گمشده



بزرگراه گمشده
Lost Highway
کارگردان: ديويد لينچ
Directed by: David Lynch

به قول بسياري از منتقدين ديويد لينچ کارگردان بي رحمي است! کسي که علاقه داره هميشه بيننده هاشو در دريايي از ابهام غرق کنه و اونها را به دوباره ديدن فيلم مجبور!
او مي‌پسندد كه بيننده فيلمش هر تاويلي كه دوست دارد از فيلم داشته باشد و اين شگرد اوست.
بزرگراه گم‌شده يك سوررئال ناب سينمايي است، ديويد لينچ هم يك سوررئاليست تمام‌عيار است و از اين نظر خيلي از سينماگران بعد از خود را تحت تاثير قرار داده است. او از طرح معما ابايي ندارد و همواره سوال را بدون پاسخ مطرح مي‌كند، پاسخي كه تنها مي‌بايست در ذهن سيال بيننده فيلمش نقش ببندد و او به اندازه بضاعتش از خوشه تحليل و تفسير فيلم ميوه برچيند. فيلم در ابتدا نياز به تحليلي روشن دارد، ارتباطهاي آدمها اگر روشن بشوند به خودي خود پاسخها آشكار خواهند شد.
در بخش ابتدايي و سكانسهاي اوليه فيلم رابطه سرد فرد و رنه و زندگي آنها را در يك خانه بزرگ اما بي‌روح و زندگي مشاهده مي‌كنيم. آنها نسبت به هم بي‌تفاوتند و در گره‌افكني ابتدايي هماغوشي آن دو را مي‌بينيم و مشخص مي‌شود كه فرد در ارضاي همسرش ناتوان است؛ اين همان آغاز كننده تعليق كلاسيك داستان است. فرد زنش را دوست دارد اما او را خائن مي‌پندارد. او نوازنده ساكسيفون است؛ يك هنرمند. كسي كه به زعم ديويد لينچ راههاي گريز زياد براي تخليه رواني خود دارد و اثرش آنچنان است كه شهوت و سكس را تحت‌الشعاع قرار داده است. فرد ناتوان جنسي است و دوست دارد كه دليل ناتواني او بيروني باشد هر چند كه مي‌داند اينچنين نيست و از سرزنش كردن خود بيم دارد. باقي فيلم رو حتما خودتون ببينيد...
در ادامه به آشنايي کوتاهي با مکتب سورئال به قلم احمد ضابطي مي پردازيم.
آشنايي با مكتب هنري سوررئاليسم:
اين‌ مكتب‌ هنري‌، جنبشي‌ بود كه‌ در فرانسهِ  دهه ِ۱۹۲۰ شكوفا شد. نظريه‌پرداز و سخنگوي‌ اين‌ مكتب آندره‌ برتون بود كه بيانيهِ سوررئاليسم‌ را در سال ‌۱۹۲۴ نوشت‌. چكيدهِ اين‌ بيانيه‌ كه‌ مبتني‌ بر روان ‌شناسي‌ ناخودآگاه‌ فردي‌ در هنر است‌، متوجه رفتار غير عقلايي‌ و ناخودآگاه‌ هنرمند بر پايهِ ادراكات‌ ذهني‌ و رواني‌ او از محيط‌، تداعي‌ معاني‌ و روِياست‌. تخيل‌ و روِيا درآثار هنري‌ سوررئاليستي‌ از جمله‌ فيلم‌ به‌ صورت‌ يك‌سلسله‌ تصاوير آشفته‌ و درهم‌ و برهم‌ از خود آزاري‌ و دگرآزاري‌ بروز مي‌كند كه‌ رفتارهاي‌ عصبي‌، و اعمال‌ خشونت‌آميز نتيجهِ آن‌ است‌. ميل‌ به‌ خودكشي‌ و توجه‌ به‌ مرگ‌، جنايت‌ و اميال‌ سركوب شده‌ و از جمله‌ بينش‌ فرويدي‌ پايهِ مضامين‌ و موضوعات‌ تصاوير سوررئاليستي‌ است‌. شعار سوررئاليست‌ها «عشق جنون‌آميز»بود. معروف‌ترين‌ آثار سينمايي‌ سوررئاليستي‌ جنبش‌ آوانگارد عبارت‌ است ‌ از «سگ‌ اندلسي‌» (۱۹۲۸) و«عصرطلايي‌» (۱۹۲۹) كه‌ توسط‌ دو هنرمند اسپانيايي‌ «لوئيس‌ بونوئل‌» و «سالوادور دالي‌» (نقاش‌ سوررئاليست‌) ساخته‌ شده است‌. بر نحوهِ رفتار شخصيت‌هاي‌ فيلم‌ «سگ‌ اندلسي‌» منطق‌ روِيا حكم‌فرماست‌ و هيچ‌ عملي‌ عقلايي‌ نيست‌، ناخودآگاه‌ و اتوماتيسم‌ در واكنش‌ يعني‌ همان‌ چيزي‌ كه‌ آندره‌ برتون‌ در بيانيهِ سوررئاليسم‌ آورده‌، اساس‌ بازي‌ و تدوين‌ در «سگ‌ اندلسي‌» قرار گرفته‌ است‌. سوررئاليست‌ها به‌ نظم‌ تثبيت‌ شدهِ جامعه‌، سنت‌هاي‌ مورد احترام‌، نظام‌ حاكم‌، خانواده‌، كليسا، پليس‌ و ارتش‌ به‌ ديدهِ هجو مي‌نگريستند، اين‌ جنبه‌ از نگرش‌ اجتماعي‌ آنها در صحنه‌هاي‌ متعددي‌ از فيلم ‌ «عصر طلايي‌» به‌ چشم‌ مي‌خورد.
به قلم احمد ضابطي در فصلنامه هنر

خانواده خوشبخت


"در جهان خوشبختي واقعي وجود ندارد اما گاهي وقتها هم نمونه هايي از آنها پيدا ميشود." 

خانواده خوشبخت
Une Famille herureux (In French)
اثر: ژان پل سارتر
Written By: Jean Paul Sartre
مترجم: بيژن فروغانی
Translated by: Bijan Froghani


کتاب خانواده خوشبخت نوشته ي ژان پل ساتر مي باشد. نويسنده ي اگزيتاسياليست که در پاريس متولد شده است. پدرش مهندس نظامي نيروي دريايي و مادرش دختر عموي آلبرت شوايتزر برنده جايزه نوبل صلح و از خانواده يي روشنفکر بود.پانزده ماهه بود که پدرش مرد. تا ده سالگي شارل شوايتزر پدر بزرگ مشهورش که معلم زبان هاي خارجي بود او را تربيت کرد.
در شانزده سالگي در مدرسه پاريس با پل نيزان نويسنده جوان که سپس هفت سال دوست صميمي او بود آشنا شد. به همراه نيزان در رشته فلسفه وارد دانشسراي عالي پاريس شد که محل آشنايي او با سيمون دو بووار بود. افتخاري که سارتر از دوران کودکي در پي آن بود با رد نوشته هايش از سوي ناشران ناکام ماند اما با نگارش" تهوع "نخستين رمان فلسفي اش در سال 1938 و چند زندگينامه خودنوشت شهرت خاصي يافت. سپس مجموعه يي از داستان ها را به نام  " ديوار" (1939) نگاشت که جنگ دوم جهاني در اين مرحله او را متوقف کرد. پيش از جنگ سارتر آگاهي سياسي نداشت فردي صلح جو بود بي آنکه براي صلح مبارزه کند.
او در عين ضدنظامي بودن بدون هيچ ترديدي وارد جنگ شد. او در زمان جنگ فرصت زيادي داشت و در اين فرصت ها توانست به طور متوسط 12 ساعت در روز به مدت نه ماه حدود2000صفحه بنويسد که بخشي از آن با عنوان دفترهاي بلاهت جنگ چاپ شد. سارتر21ژوئن 1940 اسير و به اردوگاهي در آلمان منتقل شد. او در زندان همبستگي با انسان ها را آموخت، شب ها براي زندانيان داستان مي گفت و حتي نمايشنامه هايي را هم در زندان اجرا کرد.
او در سال1941با مدرک جعلي پزشکي آزاد مي شود اما زندان جرقه يي در ذهن او زده و زندگي او را تغيير داده است
اين بار تعهد تازه يي که در وجود او شکل گرفته او را به پاريس باز مي گرداند تا با دوستان خود از جمله مرلوپونتي جنبش مقاومتي را به نام جنبش «سوسياليسم و آزادي» تشکيل دهد. با وجود انتقادهاي بسياري از فيلسوفان با اين اقدام، او براي گسترش جنبش خارج از پايتخت و جذب آندره مالرو و آندره ژيد به شهرستان ها رفت و آمد مي کند اما با دستگيري دو تن از دوستانش جنبش منحل مي شود. سارتر تصميم مي گيرد با قلمش به مقاومت ادامه دهد در سال 1943 نمايشنامه «مگس ها» را که درخواستي براي مقاومت است اجرا مي کند. همان سال با انتشار کتاب «هستي و نيستي» با پيروي از انديشه هاي هايدگر پايه هاي نظام فکري خود را مشخص مي کند. همان زمان در مدت چند روز نمايشنامه يي با عنوان «درهاي بسته» را نوشت که با موفقيت همراه شد.
بطور کلي دو دوره در زندگي حرفه اي سارتر وجود داشت. اولين دوره ي زندگي حرفه اي او دوره ي پس از نوشتن اثر معروف اش، هستي و نيستي، بود. سارتر به آزادي بنيادي انسان اعتقاد داشت و باور داشت که «انسان محکوم به آزادي است.» 
در دومين دوره ي حرفه اي زندگي اش، سارتر به عنوان روشن فکري فعال از نظر سياسي شناخته مي شد. سارتر از طرفداران کمونيسم بود، هرچند که هرگز به طور رسمي به عضويت حزب کمونيست درنيامد. وي بيشتر عمر خويش را صرف مطابقت دادن ايده هاي اگزيستانسياليستي اش کرد. سارتر معتقد بود که انسان بايد خود سرنوشت اش را تعيين کند. وي هم چنين، مطابق با اصول کمونيسم، باور داشت که نيروهاي اقتصادي-اجتماعي جامعه که از کنترل انسان خارج هستند، نقشي حياتي در تعيين مسير زندگي اشخاص دارند. در سال 1964 سارتر برنده ي جايزه ي ادبي جايزه نوبل ادبيات شد ولي از پذيرفتن آن امتناع ورزيد. در همين سال، رئيس سازماني شد به نام دفاع از زندانيان سياسي ايران که کارش تا پيروزي انقلاب1979ادامه داشت.
سارتر در سال1980از دنيا رفت. خاکستر او در گورستاني در پاريس به خاک سپرده شد.

اساس نگاه فلسفي سارتر به انسان اين است که انسان را مختار مي داند و بر اين اساس به انکار خداوند مي رسد؛ زيرا که او معتقد است انسان نمي تواند مختار باشد، در حالي که خالقي مطلق و يگانه داشته باشد که از ازل مي دانسته که چه مي خواهد بسازد. البته اين مساله کاملا بر اساس خداي کلامي معتزله و اشاعره و هم چنين خداي کلامي مسيحي و خداي کلامي يهودي صحت دارد. انسان وقتي مختار باشد، بايد مسئوليت هر انتخاب اش را بپذيرد و از همين بينش است که سارتر خود را مسئول جنگ جهاني مي داند و اين جا دلهره و اضطراب به وجود مي آيد که فرد با خود مي گويد از آن جا که من مسئول اين کار هستم، آيا اين کار درست بوده و چه نتايجي خواهدداشت که من آن ها را نمي دانم يا نخواهم ديد!؟
من کتاب هاي تهوع و هستي و نيسيتي رو از اين نويسنده خونده ام. و البته زندگي نامه و افکار فلسفي اش رو هم که در کتابي به عنوان معرفي نامه اومده بود مطالعه کردم.
اين کتاب رو از شهر کتاب نياوران گرفتم! خيلي اتفاقي چون اصلاً اسمش هم نشنيده بودم. کتاب خوبي است براي خريدنش به کتابفروشي مورد علاقه من يعني اگر سري بزنين.
تلفن:88985049
agarbook@gmail.com
تهران.بلوارکشاورز. 16آذر. کوچه عبدی نژاد. شماره6

اما کلي لينک خوب براي دوستداران کتاب الکترونيکي



براي دانلود کتاب تهوع به اين آدرس


براي دانلود نمايشنامه ي شيطان و خدا به اين لينکها


و براي دانلود کتاب بودلر به اين لينک


دانلود کتاب کار از کار گذشت به اين آدرس


دانلودکتاب "جنگ شکر در کوبا "


دانلود کتاب" ديوار"


و براي دانلود کتاب " دربسته" به اين لينک مراجعه کنين!


با تشکر از وبسايت افطار

۱۳۹۰ فروردین ۲۰, شنبه

همه نام ها


 همه نام ها 
All The Names
اثر: ژوزه ساراماگو
Written by:   Jose Saramago
مترجم: کیومرث پارسای
translated by: Kiomars Parsaee

خوب مسلما وقتي آدم اثر تحسين برانگيز کوري اثر ژوزه ساراماگو رو ميخونه ... خيلي تحريک ميشه که آثار ديگر اين نويسنده رو بخونه ... همين دليل قوي باعث شد که شروع به خوندن کتاب همه نام ها بکنم که گويا برنده جايزه نوبل سال ۱۹۹۸ هم هست .
کتاب روايتگر زندگي يک منشي ساده بايگاني کل به نام آقاي ژوزه است و اين يعني کسي که بيشترين کار را مي کند و البته پايين ترين حقوق را هم مي گيرد. آقا ژوزه، به عنوان يک تفريح سالم، شب ها برگه هاي ثبت احوال شخصيت هاي مهم شهر را از بايگاني کش مي رود و از آنها رونويسي مي کندو... در نتيجه تنهايي و از قضاي روزگار ... به زندگي خانمي علاقه مند ميشود و بالاخره ميفهمد که زن خودکشي کرده و قبرش را پيدا ميکند. آقا ژوزه شبي را تا صبح بر قبر زن مي گذراند و در نهايت قسمت هاي مختلفي از شخصيتش امکان بروز پيدا ميکنه در حاليکه در انتهاي داستان همانند اوايل داستان شناخت کاملي از خود زن ندارد. اين کتاب برنده جايزه نوبل سال 98 هست و من مثل کتاب کوري علاقه ي خاصي بهش پيدا کردم. درست مثل اون کتاب که تا چند وت بعد هميشه از خودم مي پرسيدم اگه روزي من کور بشم واکنش اطافيان و نوع رفتارشون با من چي خواهد بود!

مترجم اثر آقاي کيومرث پارسايي هست که به نظر من ترجمه ي خوب و رواني رو ارائه داده. نسبت به بعضي کتابها و بعضي مترجم ها بايد بگم که کتاب روانی هست که البته بعضي از پاراگراف‌هايي که بدون علايم کمک‌کننده‌ي دستوري و بدون مشخص کردن شخص گوينده نوشته شده‌اند. اين سبک نوشتن گفتگوها، حکم امضاي ساراماگو را دارد و امثال آن در کوري هم زياد ديده مي‌شود. 

براي خريد کتاب سري به کتابفروشي اگر بزنين!
تلفن:88985049
agarbook@gmail.com
تهران.بلوارکشاورز. 16آذر. کوچه عبدی نژاد. شماره 6